خدای جنگ
God of war
بچه هی داد میزد{خدای جنگ یک را دیدهای؟ گاد او وار مدام شلیک میکرد و دشمنانش را میکشت. هیچ دشمنی زنده نماند.همه دشمنانش مردند و خدای جنگ پیروز میدان جنگ شد. در خدای جنگ دو، دشمنان خدای جنگ خیلی قویتر و مسلحتر بودند، سلاحها و تانکها و تفنگها قویتر بودند. خدای جنگ که قیافه خیلی خطرناکتری پیدا کرده بود توانست همه دشمنان خودش را نابود کند و پیروز میدان جنگ شود. در خدای جنگ سه کار سختتر و دشوارتر شد.}
بچه هیجانش بیشتر شده است و نزدیک است قلبش از دهانش خارج شود. طوری داستانهای خدای جنگ را تعریف میکند که انگار خودش سازنده فیلمها و داستانهاست. اصلاً انگار خودش خدای جنگ قهرمان داستانهاست. یا شاید هر لحظه آرزو میکند که کاش خدای جنگ بود و تمام دشمنانش را از پا در میآورد. راستی مگر این بچه دشمن دارد؟ و مگر با مفاهیمی مثل جنگ، کشتن، دشمن، خونریزی، مبارزه، پیروزی و....آشنایی دارد؟ او که هنوز ده سالش نشده است، تمام وقتش را تمام عمرش را و تمام فرصتهایش را صرف دیدن فیلمهای خدای جنگ کرده است. سازندگان فرصت طلب و از خدا بیخبر این مجموعه ظاهراً حالا حالاها تصمیم دارند این بچهها را با خدای جنگ مانوس و محشور نگه دارند.
متاسفانه سازندگان این طور مجموعهها که پولهای کلانی هم به جیب میزنند محبوب خانوادهها شدهاند بخش عظیمی از سرمایه کشور که از جیب خانوادهها خارج میشود صرف خرید این سی دی ها میشود.
اگر مطالعه میدانی جامع و دقیقی انجام شود آنوقت معلوم خواهد شد که چقدر از نیرویهای انسانی و مالی و غیره کشور صرف ساختن این مجموعهها میشود.!!!
بنده مخالف سرگرمی و ایجاد مجموعههای سرگرم کننده برای بچهها نیستم. اما مقایسه اجمالی و مختصربه ما نشان میدهد که نسبت تماشای این فیلمها با مطالعه کتب داستان و شعر و چیستان تقریباً یک به صد است. خانوادهها حاضر نیستند وقت صرف کنند و بچههای خود را به شعرخوانی، قصهخوانی و داستان گویی علاقمند کنند. اما وقتی بچهای از پدر یا مادرش فیلم خدای جنگ را مطالبه میکند والدین برای اینکه از خود رفع مسئولیت کنند و به اصطلاح مشغول کارهای بزرگ و مهم خویش شوند فوراً با خواسته بچهها موافقت میکنند.
بچههای از خدا خواسته از این خلاء موجود سوءاستفاده کرده ساعتها مشغول تماشای این برنامههای بی محتوا، خطرناک، آزاردهنده و منحرف کننده میشوند. نتیجه اخلاقی کار معلوم است. خشونت در بین بچهها ترویج مییابد. همه ما با این وضع کم و بیش آشنائیم. و خودمان هم در خانواده خویش با این مساله دست به گریبان هستیم.
چنانچه وضعیت با همین منوال به پیش رود علاوه بر اینکه آمار مطالعه و پژوهش و تحقیق در میان همه اقشار جامعه رو به کاستی خواهد نهاد، به تدریج شاهد بروز مشکلات عدیده اجتماعی و نیز خشونتها، بزهکاریها، دروغها و بیرحمیها خواهیم شد.
چنانچه سه دهه قبل کشور را با اکنون مقایسه کنیم به راحتی متوجه تغییرات محسوس گفته شده خواهیم شد. فیلمها و کارتونهای سرگرم کننده سه دهه پیش علاوه بر اینکه از لحاظ کمیت خیلی کم و تقریباً انگشت شمار بودند از لحاظ کیفیت و محتوا نیز قابل مقایسه با فیلمها و سیدیهای امروز نبودند. برنامه کودک از ساعت 5تا5/5عصر هر روز و روزهای جمعه از ساعت 2تا4بعدازظهر پخش میشد و تقریباً در ساعات دیگر روز، برنامه دیگری مختص کودکان پخش نمیشد. اما اکنون با تولد شوم ماهواره شبکههای رنگانگ بیشماری اختصاصاً برنامههای بیمحتوا و بیارزش کودک پخش میکنند. بعضی از این شبکههای بدترکیب 24ساعت شبانه روز را به برنامههای نازل کودک اختصاص دادهاند. کودکان معصوم و بیخبر ما نیز ساعتها پشت این جعبه سرتاسر جادو میخکوب شده و برنامههایی مثل بتمن، خدای جنگ، لاک پشتهای نینجا و غیره را تعقیب میکنند.
واقعیت اینست که چند سال اخیر که رسانههای صوتی و تصویری و شبکههای مجازی و امکانات ارتباطات غیرواقعی و نوعاً اغوا کننده و سرگرم کننده اقشار بسیاری از جوامع و نیز جهان خاکی را تسخیر نموده و اکثر اوقات مفید و سازنده مردم صرف تماشا و پیگیری و سپس تعریف و توصیف و التذاذ وابتهاج و بعضاً تنفر و انزجار برنامههای ساخته و پرداخته در این بستهها، شبکهها، ماهوارهها، چتها، وبلاگها و ایمیلها گردیده است. حال آنکه حداقل آنست که شبکههای اینترنتی که در یکی دو دهه اخیر اختراع و به نوع بشر ارزانی شده است حاوی امکانات فوق العاده و مفیدی است که انسانها میتوانند از آن بهره ببرند و مقاصد ومنویات علمی و فرهنگی و پژوهشی و خدمت رسانی خویش را به وسیله آنها به پیش ببرند. گو اینکه عده قلیلی از فرهیختگان و پژوهشگران و اندیشمندان همین کار را میکنند و از این طریق خدمات شایستهای به نوع بشر مینمایند، اما مقایسه این خدمت رسانیها و استفادههای مفید با بازیها و سرگرمیها و اذیت و آزارها و مزاحمتها و ریش خندها و تمسخرها شاید یک به میلیون باشد.
وقتی نهادهای مسئول دولتی و نیز سازمانهای غیردولتی و ان جی یوها شدیداً سرگرم اموری هستندکه ذاتاً ارتباطی به آنها ندارد. وقتی هیچ موسسه و یا نهاد رسمی و غیررسمی دولتی و غیردولتی به این مهم نمیپردازد. وقتی آمار مطالعه که رسماً از سوی ارگانها و نهادهای متولی منتشر میشود وحشتآور و ناامید کننده است. وقتی تیراژ کتابها نهایتاً هزار جلد است و به چاپ دوم و سوم نمیرسد. وقتی دانشگاهها که مرکز علم و پژوهش و پرسش و جستجو هستند به سطح بسیار نازل و ناامید کنندهای تنزل پیدا کردهاند. وقتی نشستها و میهمانیها به دیدن فیلم-های مستهجن و غیراخلاقی خلاصه شده است. وقتی ایرانیها شعر گریز شدهاند. وقتی شاهنامه از طاقچه برداشته شده و به جای آن دکورهای غربی جایگزین شدهاند. وقتی اعتراض میکنی که چرا فلان آقای تحصیل کرده مطالعه نمیکند با ناراحتی و طمطراق روبه رو میشوی. وقتی بچهها سلوک غیرفرهنگی والدین خود را مشاهده میکنند و آن را یاد میگیرند. وقتی مدارس به اموری غیرفرهنگی مشغولند. وقتی ایرانیها به سفر و مسافرت و لباس و هزینههای غیرفرهنگی خیلی بیشتر اهمیت میدهند. وقتی همه ما ایرانیها فریاد و امان سر میدهیم که کتاب گران است و قدرت خرید آن را نداریم. وقتی سریالهای خانوادگی در تیراژ چند میلیونی منتشر و در اختیار خانوادهها قرار میگیرند و همه بیصبرانه منتظرند که سی دی جدید سریال شاهگوش برسد و آن را با حرص و ولع تماشا کنند. وقتی در خانههای ما حداقل یک فرهنگ لغت فارسی وجود ندارد تا چه برسد به فرهنگهای انگلیسی، عربی، فرانسه و روسی و غیره. وقتی همه ما ایرانیها خود را علامه دهر میدانیم و از هر دری صحبت میکنیم چنانچه صحبت از علمی بشود همگی بیان میداریم که در آن علم سرآمد هستیم. ولی آمار مطالعه ما شش ثانیه در شبانه روز است.
باید منتظر همین نتیجه هم باشیم. باید ببینیم که بچههای ما شبانه روز خود را صرف دیدن فیلمهای بسیار بیارزش و خطرناک و منحرف کننده میکنند.
حال که فهمیدیم جریان از چه قرار است. حال که متوجه خطرات موجود شدیم سوال اینست که پس راه حل چیست و چه باید کرد؟ شاید در بادی امر جواب این باشد که نمیتوانیم کاری از پیش ببریم. ما که نه بودجه لازم را در اختیار داریم و نه نهادهای متولی و موثر حرفمان را میشنوند. ما در برابر این سیل خروشان و جوشان که هر لحظه بیشتر میشود و هر لحظه بزرگتر مینماید چه کار میتوانیم بکنیم؟ جواب اینست که درست است که تمام قوا و نیروها و نهادها و بودجهها و انرژیها دست به دست هم دادهاند و برنامهها و اهداف خود را به پیش میبرند اما در هر صورت هرکس وظیفهای دارد. هرکس رسالتی دارد. فیلمها، سریالها، کانالهاو شبکهها کار خود و وظیفه خود را انجام میدهند ما هم نباید غافل باشیم و دست از کار بکشیم. ما با روش روشنگری با روش بیرون کردن یا هشدار دادن با تنبیه با فریاد و با توجیه کردن گروههای کوچک خانوادهها میتوانیم جلوی این جریان را سد کنیم. از بزرگتر شدن این سیل خطرناک جلوگیری کنیم. کافی است تا در خانوادهای مینشینیم صحبت را به این سمت و سو بکشانیم، وقتی تلویزیون و سی دی را روشن میکنند به روشنگری بپردازیم با توضیح خطرات در کمین خانوادهها آنها را از تماشای این برنامهها و فیلمها برحذر داریم.
ما نمیتوانیم ساکت و ساکن و خنثی باشیم. نمیتوانیم بگوئیم انحرافات جامعه به ما ارتباطی ندارد. نمیتوانیم بیخیال از کنار قضایا بگذریم. باید روش صحیح و درست را به خانوادهها یاد بدهیم. میتوانیم انگیزههای لازم را در درون خانوادهها برای تغییر مسیر ایجاد کنیم. میتوانیم در مزایای مطالعه و آموزش حرف بزنیم. میتوانیم در این باره فیلم بسازیم. میتوانیم مقاله بنویسیم و نتیجه تحقیقات علمی را در آن مقاله به اثبات برسانیم. دهها راه و روش وجود دارد که ما میتوانیم جلوی رشد این خطرات را بگیریم. کافی است به قضیه اهمیت بدهیم و فکر خود را در این سمت و سو پرورش دهیم. چطور ممکن است آنها بتوانند با تمام قوا پیش بروند و در کارشان موفق شوند و ما ناکام بمانیم؟ هرکس به سهم خود وظیفه دارد این امر را رسالتی خطیر بداند. همه باید بدانند که جامعه به این روشنگریها نیاز دارد. همانطوریکه خانوادهها ساعتها دور هم مینشینند و این فیلمهای بیمحتوا و بی ارزش را میبینند و به زعم خود از آنها لذت میبرند، چنانچه خطرات این برنامهها برایشان ثابت شود از آن دست خواهند کشید و به برنامههای مفید روی خواهند آورد. پس بر هر مطلع دلسوزی واجب است که تا جایی که میتواند به انجام وظیفه در این باره اقدام کند درست است که در مقایسه با حجم کارها و نیروها و شبکهها و امکانات موجود توان ما بسیار کم و کوچک است اما درهرحال ما وظیفه داریم برای اعتلای نیروی مثبت در مقابل نیروهای منفی بایستیم.
مطمئناً جریان رشد یافته منفی به این فیلمها بسنده نخواهد کرد و هر روز کارش را توسعه بیشتری خواهد داد. با رشد تصاعدی و دهشتآور رسانههای سمعی و بصری و مجازی قطعاً قطار و آهنگ رشد منفی سرعت بیشتری خواهد گرفت. در این میان آگاهان جامعه نمیتوانند دست روی دست بگذارند و دم نزنند. هرچند ما شاهد رشد و شکوفایی جریان مثبت در جامعه هم هستیم. اما این کافی نیست.
می توان با تیزبینی راهکارهای عملی و عملیاتی زیادی را ایجاد کرد و جلوی رشد نیروی منفی را سد نمود. بازی (( خدای جنگ)) نمونهی کوچکی است از خروارها نیروی مخرب و خانمانسوز که در این مقال کوتاه به آن پرداختیم. به طور حتم این آهنگ به قدری سریع رشد مینماید که همین هنگام که مشغول مطالعه این وجیزه هستیم فیلمها و بازیهای زیادی چونان قارچ تولید میشوند و خود را به بچههای ما تحمیل میکنند. بچهها موجودات معصومی هستند که هر خوراکی را که ما ارائه دهیم خواهند خورد. یادمان باشد و مراقب باشیم خوراکی را به آنها بخورانیم که سرطانزا نباشد.
31/6/93
نورعلی افشار