بعضی از آثار بهاء الدین خرمشاهی
1- ذهن و زبان حافظ – تهران – چاپ نهم – ناهید – 1390
2- حافظ نامه – شرح الفاظ اعلام مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ 2 جلد انتشارات علمی و فرهنگی – چاپ نوزدهم – 1389.
3- چشمها را باید شست مباحث مقالات و مصاحبه هایی در زمینه ی قرآن پژوهی – حافظ پژوهی – دین پژوهی – خوشنویسی و طنز – قطره – 1380.
4- حافظ حافظه ی ماست – تهران – قطره – چاپ 5 – 1390.
5- نبض شعر – مجموعه ی نقد شعر بر هجده شاعر از شاملو تا هیوا مسیح – تهران – روشن مهر – 1383.
6- کژتابی های ذهن و زبان – تهران – نشر ناهید – 1384.
7- از سبزه تا ستاره – مباحثی در زمینه ی قرآن – پژوهی – حافظ پژوهی – فلسفه و کلام/دین پژوهی – نشر قطره – 1386.
8- فرار از فلسفه – زندگی نامه ی – خودنوشت فرهنگی – تهران – نشر قطره.
9- طنز و تراژدی – تهران – نشر ناهید – چاپ دوم – 1390.
10- آه و آئینه – مجموعه شعر – قزوین – نشر سایه گستر – 1387.
11- فرهنگ و دانش نامه ی کارا – چهار مجلد – تهران – نشر نگاه.
12- کوته گویه {جملات کوتاه} نشر ناهید.
13- کلیات سعدی براساس (فروغی و ترجمه ی بیش از 700 بیت عربی و آیات و احادیث و نگارش تعلیقات و شرح دشواری ها) تهران – نشر ناهید – چاپ ششم – 1389.
14- برسی ترجمه های امروزی فارسی قرآن کریم – مؤسسه ترجمان وحی – 500 صفحه.
بسمه تعالی
سرسلسله امرا را کردگار احد، امر و عمر سرمد دهاد. دعاگو محمد ساوه ای در کلک و مداد ساحرم و در علم و سواد ماهر. ملک الملوک کلامم و معلم مسائل حلال و حرام. در کل ممالک محروسه اسم و رسم دارم. در هر علم معلم و در هر اصل مؤسسم. در کلک عماد دومم در عالم، در علم و حکم مسلم کل امم سرسلسله اهل کمالم اما کوطالع کامکار و کومرد کرم؟
دلمرده آلام دهرم. کوه کوه دردها در دل دارم. مدام در دام وام، و علی الدوام در ورطه آلام دهرم هر سحر و مسا در واهمه و وسواس که مداح که گردم و کرا واسطه کار آرم که مهامم را اصلاح دهد و دو سه ماهم آسوده دارد.
مکرر داد کمال دادم و در هر مورد مدح معرکه ها کردم. همه گوهر همه در، همه لاله همه گل، همه عطار روح همه سرور دل، اما لال را مکالمه و کر را سامعه و کور را مطالعه آمد. همه را طلا سوده در محک ادراک آورده احساس مس کردم و لامساس گو آمدم. اماعلامه دهرم، ملولم و محسود و عوام کالحمار محمود و مسرور ... لا اله الا الله وحده وحده دلا در گله مسدود دار در همه حال که کارهای همه عکس مدعا آمد علاوه همه دردها و سرآمد کل معرکه ها عروس مهر در آرامگاه حمل درآمد.
عالم و عام لام و کرام، صالح و طالح، صادر و وارد، کودک و سالدار، گدا و مالدار، همه در اصلاح اهل و اولاد و هرکس هر هوس در معامله و سودا دارد آماده و اطعمه و هر سماط گرد آورده، حلوا و کاک، سرکه و ساک، کره و عسل، سمک و حمل، گرمک و کاهو، دلمه و کوکو، امرود و آلو، الی کلم کدو، همه در راه، مکر دعاگو که در کل محرومم و در کم کاالمعدوم.
اگر موهوم و معلوم معدل سه صاع و دو درم ارده گردد حامد و مسرورم. مگر کرم سر کار اعلی که سرالولد و سرالوالد در او طلوع کرده و دادرس آمده، دردها دوا، وامها ادا و کامها روا گردد.
له طول عمر کطول المطر سواء له الدرهم، و که المدر دهد مرد را کام دل کردگار همه عمر آسوده و کامکار دل آرا همه کار و کردار او ملک در سما مادح کار او طول الله عمره و دمره حاسده، هلک اعدائه، اعطه ماله، اصلح احواله و اسعد اولاده مدام السماء
بیا مطربا با دلم ساز کن
دگر باز آ نغمه پرداز کن
برایم بخوان وصف ذات منیر
شوم مست گردم به دامش اسیر
زبان الکن و گوش دارم به او
سپارم به جانم صلای اشو
عزیزا دلا مهوشی جانمی
خدای بزرگی و ایمانمی
یای وار قش وار هله هله ایش وار
این ضرب المثل به صبر وحوصله تاکید دارد یای یعنی تابستان – قش یعنی زمستان – ایش یعنی کار .
ضرب المثل میگوید باید در انجام کارها صبر و متانت وحوصله داشته باشیم و عجله نکنیم . میگوید حالا حالا ها باید کارکنی تا به هدف و منظور خودت برسی شاعر میگوید ( گر صبر کنی زغوره حلوا سازم ) متاسفانه امروزه عده ای بسیار عجول هستند ودلشان میخواهد پله های ترقی را خیلی زود طی کنند درحالی که به دست آوردن مراتب متعالی علمی وفرهنگی و مالی نیاز به کار وکسب تجربه و حوصله دارد. در قدیم مردم ما عادت داشتند کارهای دستی وظریف انجام میدادن این کار به آنها کمک زیادی میگرد اما امروز مردم با آمدن موبایل و اینترنت همه کارهایشان سرسری و باعجله است به همین خاطر از آن کارهای دستی دیگر خبری نیست که نیست
نا نجیب دن بورج المه ، بورج الدن خرج المه
این ضرب المثل به این معناست که سعی کن محتاج نامرد نشوی . اگر روزی روزگاری مجبور شوی و به نامرد مراجعه کنی واز او چیزی قرض کنی تلاش کن آن را مصرف نکنی چرا که آدم نانجیب ملاحظه تو را نخواهد کرد و آن مال مورد قرض را از تو مطالبه خواهد کرد . درنهایت منظور ضرب المثل اینست که اصلا سعی کن گذرت به انسان نانجیب نیفتد چراکه او ملاحظه تو را نخواهد کرد. در روزگار امروز سنت حسنه قرض کم کم جایگاه خود را از دست داده است. در روزگار گذشته همسایگان در خیر وشر همیشه همراه وکمک یکدیگر بودند و اگر کسی مشکلی داشت همسایگان در رفع مشکل او پیش قدم میشدند و نمیگذاشتند مساله به فامیل واطرافیان آن شخص تسری پیداکند اما امروز با زندگی ماشینی و آمدن اینترنت ولوازم مجازی مردم خیلی کم از احوال یکدیگر خبر دارند . اگر این ضرب المثل به ما میگوید سعی کن از انسان نانجیب قرض نکنی مفهوم مخالفش اینست که از انسانهای درست کار ومهربان میتوان قرض گرفت اما امروز با آمدن ماشین در زندگی ما اصلا هیچ کس به فکر قرض دادن نیست درقرآن به سنت قرض دادن تاکید شده است . خدامیفرماید هرکس در راه خدا قرض الحسنه بدهد من مال او را دوچندان خواهم نمود.
خدای جنگ
God of war
بچه هی داد میزد{خدای جنگ یک را دیدهای؟ گاد او وار مدام شلیک میکرد و دشمنانش را میکشت. هیچ دشمنی زنده نماند.همه دشمنانش مردند و خدای جنگ پیروز میدان جنگ شد. در خدای جنگ دو، دشمنان خدای جنگ خیلی قویتر و مسلحتر بودند، سلاحها و تانکها و تفنگها قویتر بودند. خدای جنگ که قیافه خیلی خطرناکتری پیدا کرده بود توانست همه دشمنان خودش را نابود کند و پیروز میدان جنگ شود. در خدای جنگ سه کار سختتر و دشوارتر شد.}
بچه هیجانش بیشتر شده است و نزدیک است قلبش از دهانش خارج شود. طوری داستانهای خدای جنگ را تعریف میکند که انگار خودش سازنده فیلمها و داستانهاست. اصلاً انگار خودش خدای جنگ قهرمان داستانهاست. یا شاید هر لحظه آرزو میکند که کاش خدای جنگ بود و تمام دشمنانش را از پا در میآورد. راستی مگر این بچه دشمن دارد؟ و مگر با مفاهیمی مثل جنگ، کشتن، دشمن، خونریزی، مبارزه، پیروزی و....آشنایی دارد؟ او که هنوز ده سالش نشده است، تمام وقتش را تمام عمرش را و تمام فرصتهایش را صرف دیدن فیلمهای خدای جنگ کرده است. سازندگان فرصت طلب و از خدا بیخبر این مجموعه ظاهراً حالا حالاها تصمیم دارند این بچهها را با خدای جنگ مانوس و محشور نگه دارند.
متاسفانه سازندگان این طور مجموعهها که پولهای کلانی هم به جیب میزنند محبوب خانوادهها شدهاند بخش عظیمی از سرمایه کشور که از جیب خانوادهها خارج میشود صرف خرید این سی دی ها میشود.
اگر مطالعه میدانی جامع و دقیقی انجام شود آنوقت معلوم خواهد شد که چقدر از نیرویهای انسانی و مالی و غیره کشور صرف ساختن این مجموعهها میشود.!!!
بنده مخالف سرگرمی و ایجاد مجموعههای سرگرم کننده برای بچهها نیستم. اما مقایسه اجمالی و مختصربه ما نشان میدهد که نسبت تماشای این فیلمها با مطالعه کتب داستان و شعر و چیستان تقریباً یک به صد است. خانوادهها حاضر نیستند وقت صرف کنند و بچههای خود را به شعرخوانی، قصهخوانی و داستان گویی علاقمند کنند. اما وقتی بچهای از پدر یا مادرش فیلم خدای جنگ را مطالبه میکند والدین برای اینکه از خود رفع مسئولیت کنند و به اصطلاح مشغول کارهای بزرگ و مهم خویش شوند فوراً با خواسته بچهها موافقت میکنند.
بچههای از خدا خواسته از این خلاء موجود سوءاستفاده کرده ساعتها مشغول تماشای این برنامههای بی محتوا، خطرناک، آزاردهنده و منحرف کننده میشوند. نتیجه اخلاقی کار معلوم است. خشونت در بین بچهها ترویج مییابد. همه ما با این وضع کم و بیش آشنائیم. و خودمان هم در خانواده خویش با این مساله دست به گریبان هستیم.
چنانچه وضعیت با همین منوال به پیش رود علاوه بر اینکه آمار مطالعه و پژوهش و تحقیق در میان همه اقشار جامعه رو به کاستی خواهد نهاد، به تدریج شاهد بروز مشکلات عدیده اجتماعی و نیز خشونتها، بزهکاریها، دروغها و بیرحمیها خواهیم شد.
چنانچه سه دهه قبل کشور را با اکنون مقایسه کنیم به راحتی متوجه تغییرات محسوس گفته شده خواهیم شد. فیلمها و کارتونهای سرگرم کننده سه دهه پیش علاوه بر اینکه از لحاظ کمیت خیلی کم و تقریباً انگشت شمار بودند از لحاظ کیفیت و محتوا نیز قابل مقایسه با فیلمها و سیدیهای امروز نبودند. برنامه کودک از ساعت 5تا5/5عصر هر روز و روزهای جمعه از ساعت 2تا4بعدازظهر پخش میشد و تقریباً در ساعات دیگر روز، برنامه دیگری مختص کودکان پخش نمیشد. اما اکنون با تولد شوم ماهواره شبکههای رنگانگ بیشماری اختصاصاً برنامههای بیمحتوا و بیارزش کودک پخش میکنند. بعضی از این شبکههای بدترکیب 24ساعت شبانه روز را به برنامههای نازل کودک اختصاص دادهاند. کودکان معصوم و بیخبر ما نیز ساعتها پشت این جعبه سرتاسر جادو میخکوب شده و برنامههایی مثل بتمن، خدای جنگ، لاک پشتهای نینجا و غیره را تعقیب میکنند.
واقعیت اینست که چند سال اخیر که رسانههای صوتی و تصویری و شبکههای مجازی و امکانات ارتباطات غیرواقعی و نوعاً اغوا کننده و سرگرم کننده اقشار بسیاری از جوامع و نیز جهان خاکی را تسخیر نموده و اکثر اوقات مفید و سازنده مردم صرف تماشا و پیگیری و سپس تعریف و توصیف و التذاذ وابتهاج و بعضاً تنفر و انزجار برنامههای ساخته و پرداخته در این بستهها، شبکهها، ماهوارهها، چتها، وبلاگها و ایمیلها گردیده است. حال آنکه حداقل آنست که شبکههای اینترنتی که در یکی دو دهه اخیر اختراع و به نوع بشر ارزانی شده است حاوی امکانات فوق العاده و مفیدی است که انسانها میتوانند از آن بهره ببرند و مقاصد ومنویات علمی و فرهنگی و پژوهشی و خدمت رسانی خویش را به وسیله آنها به پیش ببرند. گو اینکه عده قلیلی از فرهیختگان و پژوهشگران و اندیشمندان همین کار را میکنند و از این طریق خدمات شایستهای به نوع بشر مینمایند، اما مقایسه این خدمت رسانیها و استفادههای مفید با بازیها و سرگرمیها و اذیت و آزارها و مزاحمتها و ریش خندها و تمسخرها شاید یک به میلیون باشد.
وقتی نهادهای مسئول دولتی و نیز سازمانهای غیردولتی و ان جی یوها شدیداً سرگرم اموری هستندکه ذاتاً ارتباطی به آنها ندارد. وقتی هیچ موسسه و یا نهاد رسمی و غیررسمی دولتی و غیردولتی به این مهم نمیپردازد. وقتی آمار مطالعه که رسماً از سوی ارگانها و نهادهای متولی منتشر میشود وحشتآور و ناامید کننده است. وقتی تیراژ کتابها نهایتاً هزار جلد است و به چاپ دوم و سوم نمیرسد. وقتی دانشگاهها که مرکز علم و پژوهش و پرسش و جستجو هستند به سطح بسیار نازل و ناامید کنندهای تنزل پیدا کردهاند. وقتی نشستها و میهمانیها به دیدن فیلم-های مستهجن و غیراخلاقی خلاصه شده است. وقتی ایرانیها شعر گریز شدهاند. وقتی شاهنامه از طاقچه برداشته شده و به جای آن دکورهای غربی جایگزین شدهاند. وقتی اعتراض میکنی که چرا فلان آقای تحصیل کرده مطالعه نمیکند با ناراحتی و طمطراق روبه رو میشوی. وقتی بچهها سلوک غیرفرهنگی والدین خود را مشاهده میکنند و آن را یاد میگیرند. وقتی مدارس به اموری غیرفرهنگی مشغولند. وقتی ایرانیها به سفر و مسافرت و لباس و هزینههای غیرفرهنگی خیلی بیشتر اهمیت میدهند. وقتی همه ما ایرانیها فریاد و امان سر میدهیم که کتاب گران است و قدرت خرید آن را نداریم. وقتی سریالهای خانوادگی در تیراژ چند میلیونی منتشر و در اختیار خانوادهها قرار میگیرند و همه بیصبرانه منتظرند که سی دی جدید سریال شاهگوش برسد و آن را با حرص و ولع تماشا کنند. وقتی در خانههای ما حداقل یک فرهنگ لغت فارسی وجود ندارد تا چه برسد به فرهنگهای انگلیسی، عربی، فرانسه و روسی و غیره. وقتی همه ما ایرانیها خود را علامه دهر میدانیم و از هر دری صحبت میکنیم چنانچه صحبت از علمی بشود همگی بیان میداریم که در آن علم سرآمد هستیم. ولی آمار مطالعه ما شش ثانیه در شبانه روز است.
باید منتظر همین نتیجه هم باشیم. باید ببینیم که بچههای ما شبانه روز خود را صرف دیدن فیلمهای بسیار بیارزش و خطرناک و منحرف کننده میکنند.
حال که فهمیدیم جریان از چه قرار است. حال که متوجه خطرات موجود شدیم سوال اینست که پس راه حل چیست و چه باید کرد؟ شاید در بادی امر جواب این باشد که نمیتوانیم کاری از پیش ببریم. ما که نه بودجه لازم را در اختیار داریم و نه نهادهای متولی و موثر حرفمان را میشنوند. ما در برابر این سیل خروشان و جوشان که هر لحظه بیشتر میشود و هر لحظه بزرگتر مینماید چه کار میتوانیم بکنیم؟ جواب اینست که درست است که تمام قوا و نیروها و نهادها و بودجهها و انرژیها دست به دست هم دادهاند و برنامهها و اهداف خود را به پیش میبرند اما در هر صورت هرکس وظیفهای دارد. هرکس رسالتی دارد. فیلمها، سریالها، کانالهاو شبکهها کار خود و وظیفه خود را انجام میدهند ما هم نباید غافل باشیم و دست از کار بکشیم. ما با روش روشنگری با روش بیرون کردن یا هشدار دادن با تنبیه با فریاد و با توجیه کردن گروههای کوچک خانوادهها میتوانیم جلوی این جریان را سد کنیم. از بزرگتر شدن این سیل خطرناک جلوگیری کنیم. کافی است تا در خانوادهای مینشینیم صحبت را به این سمت و سو بکشانیم، وقتی تلویزیون و سی دی را روشن میکنند به روشنگری بپردازیم با توضیح خطرات در کمین خانوادهها آنها را از تماشای این برنامهها و فیلمها برحذر داریم.
ما نمیتوانیم ساکت و ساکن و خنثی باشیم. نمیتوانیم بگوئیم انحرافات جامعه به ما ارتباطی ندارد. نمیتوانیم بیخیال از کنار قضایا بگذریم. باید روش صحیح و درست را به خانوادهها یاد بدهیم. میتوانیم انگیزههای لازم را در درون خانوادهها برای تغییر مسیر ایجاد کنیم. میتوانیم در مزایای مطالعه و آموزش حرف بزنیم. میتوانیم در این باره فیلم بسازیم. میتوانیم مقاله بنویسیم و نتیجه تحقیقات علمی را در آن مقاله به اثبات برسانیم. دهها راه و روش وجود دارد که ما میتوانیم جلوی رشد این خطرات را بگیریم. کافی است به قضیه اهمیت بدهیم و فکر خود را در این سمت و سو پرورش دهیم. چطور ممکن است آنها بتوانند با تمام قوا پیش بروند و در کارشان موفق شوند و ما ناکام بمانیم؟ هرکس به سهم خود وظیفه دارد این امر را رسالتی خطیر بداند. همه باید بدانند که جامعه به این روشنگریها نیاز دارد. همانطوریکه خانوادهها ساعتها دور هم مینشینند و این فیلمهای بیمحتوا و بی ارزش را میبینند و به زعم خود از آنها لذت میبرند، چنانچه خطرات این برنامهها برایشان ثابت شود از آن دست خواهند کشید و به برنامههای مفید روی خواهند آورد. پس بر هر مطلع دلسوزی واجب است که تا جایی که میتواند به انجام وظیفه در این باره اقدام کند درست است که در مقایسه با حجم کارها و نیروها و شبکهها و امکانات موجود توان ما بسیار کم و کوچک است اما درهرحال ما وظیفه داریم برای اعتلای نیروی مثبت در مقابل نیروهای منفی بایستیم.
مطمئناً جریان رشد یافته منفی به این فیلمها بسنده نخواهد کرد و هر روز کارش را توسعه بیشتری خواهد داد. با رشد تصاعدی و دهشتآور رسانههای سمعی و بصری و مجازی قطعاً قطار و آهنگ رشد منفی سرعت بیشتری خواهد گرفت. در این میان آگاهان جامعه نمیتوانند دست روی دست بگذارند و دم نزنند. هرچند ما شاهد رشد و شکوفایی جریان مثبت در جامعه هم هستیم. اما این کافی نیست.
می توان با تیزبینی راهکارهای عملی و عملیاتی زیادی را ایجاد کرد و جلوی رشد نیروی منفی را سد نمود. بازی (( خدای جنگ)) نمونهی کوچکی است از خروارها نیروی مخرب و خانمانسوز که در این مقال کوتاه به آن پرداختیم. به طور حتم این آهنگ به قدری سریع رشد مینماید که همین هنگام که مشغول مطالعه این وجیزه هستیم فیلمها و بازیهای زیادی چونان قارچ تولید میشوند و خود را به بچههای ما تحمیل میکنند. بچهها موجودات معصومی هستند که هر خوراکی را که ما ارائه دهیم خواهند خورد. یادمان باشد و مراقب باشیم خوراکی را به آنها بخورانیم که سرطانزا نباشد.
31/6/93
نورعلی افشار
مش مهرعلی
هنوز هم همان چرخ ساده و قدیمی را دارد. باروکش قرمز و مخزنی کهنه و چرخان که فالوده اش را هر صبح درون آن می ریزد و تا شب به تناوب در اطراف و اکناف شهر می ایستد و فالوده شیرازی بسیار خوش مزه اش را برای فروش عرضه می کند. مش مهرعلی الان 80 ساله می نماید با قدی کوتاه، موهای نه کاملاً سفید و برفی و نه کاملاَ جوگندمی، با لباسی همیشگی و با صورتی نه کاملاً اخم کرده و نه کاملاَ بشاش. سلام و علیک را عادت دارد کوتاه و مختصر انجام می دهد. خیلی احوال پرسی نمی کند. گاهی سوالی کوتاه می پرسد ولی زود از کنار قضیه می گذرد. سالهاست که این چرخ و تشکیلاتش رفیق و مونس و همدم اوست. خیلی از دوستانش رفته اند و دیگر در این کره ی خاکی نیستند. خیلی ها خانه نشین شده اند و از خانه بیرون نمی آیند. خیلی ها گوشهی دنجی در میدان ها و محله ها پیدا کرده اند و با دوستان خود به بازی دوز و این طور چیزها مشغولند. اما این مش مهرعلی است که همچنان نان آور خانه است. از شغلش ارتزاق می کند. از کد یمین و عرق جبین خودش روزگار سپری می کند. یادش بخیر آن قدیم ها وقتی بچه بودیم از مش مهرعلی در تابستان فالوده می خریدیم و می خوردیم و در زمستان باقالی که رویش نمک و ادویه می پاشید و به ما می داد. هر ظرفش 5 ریال. اکثر بچه ها که از مدرسه تعطیل می شدند مشتری مش مهرعلی بودند. گاهی سرش خیلی شلوغ می شد و حسابش از دستش خارج می شد. اما آن موقع ها هم خیلی حوصله داشت. و همه را از خودش راضی نگه می داشت. هشتگرد آن موقع خیلی باصفا بود. یکدلی و یک رنگی خیلی زیاد بود. ما بچه ها بی خبر از قیل و قال زمانه و بدور از هرگونه مسولیت فقط مدرسه را می شناختیم و بازی را. و خوراکی که آن موقع فالوده و باقالی مش مهرعلی حرف اول را می زد. غروب ها که بیرون می آمدیم سر و کله مش مهرعلی پیدا می شد. دست به جیب می بردیم و از آن فالوده اش می خوردیم و دلی از عزا در می آوردیم. بعضی وقتها هم در زمین فوتبال که سرمان به بازی در خاک و خُل گرم بودو تشنه و عرق ریزان به طرف خانه می آمدیم این مش مهرعلی بود که به دادمان می رسید و از آن صندوقچه اش خنکمان می کرد. حالا دیگر مش مهرعلی پیر شده و ما به میانه راه رسیده ایم. حالا دیگر خوردن آن فالوده ما را خوشحال نمی کند. حالا دیگر خیلی کم می بینم که بچه های قد و نیم قد دورش حلقه بزنند و داد بزنند « مش مهرعلی فالوده می خواهم» حالا دیگر اینقدر امکانات جور واجور سرازیر شده است که کمتر کسی یاد فالودهی مش مهرعلی می افتد. این مش مهرعلی است که همچنان چرخش را در شهر می چرخاند و روزی اش را از این راه از خدا می گیرد. بچههای امروز سرشان به خیلی چیزها گرم است. گوشی به دست از خیابانها رد می شوند.و متوجه اطراف خود نیستند. جوک های اینترنتی برای همدیگر می خوانند. زمین فوتبالی را نمی بینم که بچه ها در آن سرگرم باشند و توپ به هوا پرتاب کنند.
اما مش مهرعلی 80 ساله باز هم فالوده اش را هر روز صبح درست می کند و امیدوار است که آن را خواهد فروخت و عجبا که می فروشد و نان خانواده اش را از همین جا در می آورد. راستی مش مهرعلی ما پس چه وقت بازنشسته خواهد شد؟ چه وقت دست خانمش را گرفته و به سفری چند روزه خواهد رفت؟ کدام تامین اجتماعی توانسته است به رفاه او بیاندیشد؟
3/3/93
نورعلی افشار