وبلاگ حقوقی - ادبی نورعلی افشار

مشخصات بلاگ
وبلاگ حقوقی - ادبی نورعلی افشار

دوستان عزیز سلام
صفحه شخصی که از امروز پیش روی شماست باهدفهای زیر راه اندازی شده است :
1- ترغیب وتشویق دوستان به مطالعه وکتاب خوانی ونیز پژوهش درحد توان
2- آگاهی از ادب وادبیات کشور عزیزمان ونیز اطلاع رسانی درخصوص کتب ونشریات ادبی جدید
3- سرک کشیدن به دنیای طنز وادبی ونیز معرفی طنز نویسان امروز کشورمان
4- بحث درباره ضرب المثلها ی فارسی وترکی وهمچنین بررسی ریشه های تاریخی وعلل به وجود آمدن ضرب المثلها
5- پرسش وپاسخ درباره مباحث حقوقی ونیز توضیح وتبیین بحثهای حقوقی مقدماتی وبحث وگفتگو درباره آنها ونیز معرفی قوانینی که به تازگی تصویب میشوند.
هدف از این نوشته ها گفتگوست ونیز ترغیب همدیگر به مطالعه وکتاب خوانی کاری که متاسفانه در میان ما کمرنگ شده است . از همه دوستان تقاضامندم پس از مطالعه مطالب این صفحه چنانچه نظر انتقاد پیشنهاد و یا پرسشی دارند در قسمت نظرات اعلام نمایند تا با کمک یکدیگر بتوانیم مطالبی پربار وبا ارزش را در این صفحه به دوستان خود ارایه نماییم.
انتظار اینجانب این است که صفحه حاضر محل بحث وگفتگوی علمی میان دوستان باشد.

نورعلی افشار

طبقه بندی موضوعی

۱۳ مطلب با موضوع «ادبی» ثبت شده است

کتاب قصه های شب نشینی

تازه های کتاب

 

نام کتاب : قصه های شب نشینی

نویسنده: نورعلی افشار

  • نورعلی افشار

بعضی از آثار بهاء الدین خرمشاهی

1- ذهن و زبان حافظ – تهران – چاپ نهم – ناهید – 1390

2- حافظ نامه – شرح الفاظ اعلام مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ 2 جلد انتشارات علمی و فرهنگی – چاپ نوزدهم – 1389.

3- چشمها را باید شست مباحث مقالات و مصاحبه هایی در زمینه ی قرآن پژوهی – حافظ پژوهی – دین پژوهی – خوشنویسی و طنز – قطره – 1380.

4- حافظ حافظه ی ماست – تهران – قطره – چاپ 5 – 1390.

5- نبض شعر – مجموعه ی نقد شعر بر هجده شاعر از شاملو تا هیوا مسیح – تهران – روشن مهر – 1383.

6- کژتابی های ذهن و زبان – تهران – نشر ناهید – 1384.

7- از سبزه تا ستاره – مباحثی در زمینه ی قرآن – پژوهی – حافظ پژوهی – فلسفه  و کلام/دین پژوهی – نشر قطره – 1386.

8- فرار از فلسفه – زندگی نامه ی – خودنوشت فرهنگی – تهران – نشر قطره.

9- طنز و تراژدی – تهران – نشر ناهید – چاپ دوم – 1390.

10- آه و آئینه – مجموعه شعر – قزوین – نشر سایه گستر – 1387.

11- فرهنگ و دانش نامه ی کارا – چهار مجلد – تهران – نشر نگاه.

12- کوته گویه {جملات کوتاه} نشر ناهید.

13- کلیات سعدی براساس (فروغی و ترجمه ی بیش از 700 بیت عربی و آیات و احادیث و نگارش تعلیقات و شرح دشواری ها) تهران – نشر ناهید – چاپ ششم – 1389.

14- برسی ترجمه های امروزی فارسی قرآن کریم – مؤسسه ترجمان وحی – 500 صفحه.

 

  • نورعلی افشار


به نام خدا

اگر رئیس شهر (شهردار) بودید چه می کردید؟

شهر هشتگرد در 30 کیلومتری شهر کرج و واقع در استان البرز است. اتوبان تهران قزوین در نزدیکی شهر هشتگرد می گذرد. تعریف شهردار: فردی است که با کمبود شهر آشنا شود و آن را با کمک مردم حل کند. اگر شهردار بودم: سالنی می ساختم تا برای سینما و سالنی برای تئاتر در شهر هشتگرد، هتلی 2-4 ستاره می ساختم تا مردم شهرهای دیگر آواره نشوند فضاهای سبز را زیاد می کردم تا هم از فضاهای خالی استفاده کنم و هم زیبایی شهر بیشتر شود فرهنگسراها و کتابخانه ها را زیاد می کردم تا علم و فرهنگ بالا رود دانشگاه ها را زیاد می کردم (در رشته های مختلف) تا مردم مجبور به مسافرت به استان و شهر دیگر نشوند مدارس راهنمایی و دبیرستان را زیاد می کردم جدول کاری می کردم تا شهر جلوه ی بهتری به خود بگیرد. پارکینگ را زیاد می کردم تا خیابان ها شلوغ و حتی قفل نشوند درمانگاه و بیمارستان را زیادمی کردم مکان هایی مخصوص نمایشگاه می ساختم در شهر مترو می گذاشتم تا حمل و نقل آسان شود و آلودگی کم گردد امکانات ورزشی را با وجود باشگاه ها زیاد می کردم در شهر ترمینال را زیاد می کردم. خط واحد اتوبوس در شهر می گذاشتم سالن تئاتر می ساختم پارکبان و فضای سبز در شهر زیاد می گذاشتم مسئله مسکن مهر را در هشتگرد زیاد می کردم نیروگاه بادی می ساختم تا برق شهر را افزایش دهم البته این را هم بگویم که همه ی این کارها با هم یاری و همدلی مردم ایجاد می شود می باید با مردم مهربان باشی تا آن ها نیز از من راضی باشند.

 نیما افشار - هشتگرد

1390/12/13

  • نورعلی افشار

 

نوشته ای که ذیلاً از نظر خواننده گرامی می گذرد نامه ای است که مرحوم میرزا محمد الویری به مرحوم احمدخان امیرحسینی سیف الممالک فرمانده فوج قاهر خلج رقمی داشته که شروع  تا خاتمه نامه تمام از حروف بی نقطه الفبا انتخاب و در نوع خود از شاهکارهای ادب زبان پارسی به شمار می آید.

انگیزه نامه و موضوع آن قلت درآمد و کثرت عائله و تنگی معیشت بوده است. این نامه در زمان ناصرالدین شاه بوده.

 

بسمه تعالی

سرسلسله امرا را کردگار احد، امر و عمر سرمد دهاد. دعاگو محمد ساوه ای در کلک و مداد ساحرم و در علم و سواد ماهر. ملک الملوک کلامم و معلم مسائل حلال و حرام. در کل ممالک محروسه اسم و رسم دارم. در هر علم معلم و در هر اصل مؤسسم. در کلک عماد دومم در عالم، در علم و حکم مسلم کل امم سرسلسله اهل کمالم اما کوطالع کامکار و کومرد کرم؟

دلمرده آلام دهرم. کوه کوه دردها در دل دارم. مدام در دام وام، و علی الدوام در ورطه آلام دهرم هر سحر و مسا در واهمه و وسواس که مداح که گردم و کرا واسطه کار آرم که مهامم را اصلاح دهد و دو سه ماهم آسوده دارد.

مکرر داد کمال دادم و در هر مورد مدح معرکه ها کردم. همه گوهر همه در، همه لاله همه گل، همه عطار روح همه سرور دل، اما لال را مکالمه و کر را سامعه و کور را مطالعه آمد. همه را طلا سوده در محک ادراک آورده احساس مس کردم و لامساس گو آمدم. اماعلامه دهرم، ملولم و محسود و عوام کالحمار محمود و مسرور ... لا اله الا الله وحده وحده دلا در گله مسدود دار در همه حال که کارهای همه عکس مدعا آمد علاوه همه دردها و سرآمد کل معرکه ها عروس مهر در آرامگاه حمل درآمد.

عالم و عام لام و کرام، صالح و طالح، صادر و وارد، کودک و سالدار، گدا و مالدار، همه در اصلاح اهل و اولاد و هرکس هر هوس در معامله و سودا دارد آماده و اطعمه و هر سماط گرد آورده، حلوا و کاک، سرکه و ساک، کره و عسل، سمک و حمل، گرمک و کاهو، دلمه و کوکو، امرود و آلو، الی کلم کدو، همه در راه، مکر دعاگو که در کل محرومم و در کم کاالمعدوم.

اگر موهوم و معلوم معدل سه صاع و دو درم ارده گردد حامد و مسرورم. مگر کرم سر کار اعلی که سرالولد و سرالوالد در او طلوع کرده و دادرس آمده، دردها دوا، وامها ادا و کامها روا گردد.

له طول عمر کطول المطر سواء له الدرهم، و که المدر دهد مرد را کام دل کردگار همه عمر آسوده و کامکار دل آرا همه کار و کردار او ملک در سما مادح کار او طول الله عمره و دمره حاسده، هلک اعدائه، اعطه ماله، اصلح احواله و اسعد اولاده مدام السماء

 

  • نورعلی افشار


بیا مطربا با دلم ساز کن

                             دگر باز آ نغمه پرداز کن

برایم بخوان وصف ذات منیر

                             شوم مست گردم به دامش اسیر

زبان الکن و گوش دارم به او

                             سپارم به جانم صلای اشو

عزیزا دلا مهوشی جانمی

                             خدای بزرگی و ایمانمی

 

  • نورعلی افشار


یای وار قش وار هله هله ایش وار

 

این ضرب المثل به صبر وحوصله تاکید دارد یای یعنی تابستان – قش یعنی زمستان – ایش یعنی کار .

ضرب المثل میگوید باید در انجام کارها صبر و متانت وحوصله داشته باشیم و عجله نکنیم . میگوید حالا حالا ها باید کارکنی تا به هدف و منظور خودت برسی شاعر میگوید ( گر صبر کنی زغوره حلوا سازم ) متاسفانه امروزه عده ای بسیار عجول هستند ودلشان میخواهد پله های ترقی را خیلی زود طی کنند درحالی که  به دست آوردن مراتب متعالی علمی وفرهنگی و مالی نیاز به کار وکسب تجربه و حوصله دارد. در قدیم مردم ما عادت داشتند کارهای دستی وظریف انجام میدادن  این کار به آنها کمک زیادی میگرد اما امروز مردم با آمدن موبایل و اینترنت همه کارهایشان  سرسری و باعجله است به همین خاطر از  آن کارهای دستی دیگر خبری نیست که نیست

  • نورعلی افشار


 

مبارزه بااسترس

یکی ازتفاوتهای عمده زن ومردطرزکنارآمدن آنها بااسترس است.دراین مواقع زن ومردبرای رسیدن به احساس بهتر نیازی متفاوت دارند.مردباحل مساله خویش احساس بهتری پیدامی کند.حال آنکه زن در صورتی حالش بهترمی شودکه درباره مساله موجودحرف بزند.درک نکردن این تفاوتها اصطکاکی غیرضروری درروابط زناشویی ایجادمی کند.وقتی مردناراحت می شود هرگزدرباره ی موضوعی که اوراناراحت کرده حرف نمی زند.مگراین که کمک کسی برای حل مساله ضروری باشد.به جای آن سکوت اختیارمی کندوبه درون عمق ذهن خودپناه می بردتابه مساله خودبیاندیشدوآن قدرتلاش می کندتاراه حلی بیابد.وقتی راه حلی یافت احساس بهتری پیداکرده ازعمق ذهن خودخارج می شود.واگرراه حلی نیافت اقدامی می کند که مسایلش رافراموش کند.مثلا روزنامه می خواندیااخبارتلویزیون راتماشامی کند.درعوض وقتی زن ناراحت می شود یاتحت تاثیر کارهای روزانه زیرفشارقرارمی گیردبرای رسیدن به احساس بهترمترصد یافتن کسی می شودکه به او اعتمادکندوبعدبه تفصیل درباه فعالیتهای آن روزش بااوحرف بزند.آنگاه احساس بهتری یافته وبااسترس خودکنارمی اید.باتوجه به وجوداین تفاوتهاوشناخت طبیعت زن ومردمی توان به راحتی ازایجاداختلافات جلوگیری کرد.بنابراین مرد بایدبداندبدون این که خودرامسول ارایه ر اه حل به همسرش بداندمی تواندبه سخنان اوگوش فرادهد.ومتوجه باشدکه صحبت مفصل همسرش دلیل بی کفایتی اونیست بلکه وقتی یک زن احساس کندبه سخنانش گوش می دهند مساله خودرارهامی کندورویکردی مثبت پیدامی کند.ودرعوض زن نیزباید بداندکه وقتی یک مردبه عمق ذهنش پناه می بردبه معنای آن نیست که به همسرش علاقه نداردوقصد توهین یابی توجهی به اورادارد.پس زن بایددراین مواقع بیشترپذیرای همسرخودبوده وباادب تمام لب ازصحبت فروبسته وکمی صبرکندچراکه گاه برای شوهرگوش دادن به صحبت اوبسیاردشواراست

پریساعباس نژاد

 

 

  • نورعلی افشار


نا نجیب دن بورج المه ، بورج الدن خرج المه

 

این ضرب المثل به این معناست که سعی کن محتاج نامرد نشوی . اگر روزی روزگاری مجبور شوی و به نامرد مراجعه کنی واز او چیزی قرض کنی تلاش کن آن را مصرف نکنی چرا که آدم نانجیب ملاحظه تو را نخواهد کرد و آن مال مورد قرض را از تو مطالبه خواهد کرد . درنهایت منظور ضرب المثل اینست که اصلا سعی کن  گذرت به انسان نانجیب نیفتد چراکه او ملاحظه تو را نخواهد کرد. در روزگار امروز سنت حسنه قرض کم کم جایگاه خود را از دست داده است. در روزگار گذشته همسایگان در خیر وشر همیشه همراه وکمک یکدیگر بودند و اگر کسی مشکلی داشت همسایگان در رفع مشکل او پیش قدم میشدند و نمیگذاشتند مساله به فامیل واطرافیان آن شخص تسری پیداکند اما امروز با زندگی ماشینی و آمدن اینترنت ولوازم مجازی مردم خیلی کم از احوال یکدیگر خبر دارند . اگر این ضرب المثل به ما میگوید سعی کن از انسان نانجیب قرض نکنی مفهوم مخالفش اینست که از انسانهای درست کار ومهربان میتوان قرض گرفت اما امروز با آمدن ماشین در زندگی ما اصلا هیچ کس به فکر قرض دادن نیست درقرآن به سنت قرض دادن تاکید شده است . خدامیفرماید هرکس در راه خدا قرض الحسنه بدهد من مال او را دوچندان خواهم نمود.

  • نورعلی افشار


خدای جنگ

God of war

بچه هی داد می­زد{خدای جنگ یک را دیده­ای؟ گاد او وار مدام شلیک می­کرد و دشمنانش را می­کشت. هیچ دشمنی زنده نماند.همه دشمنانش مردند و خدای جنگ پیروز میدان جنگ شد. در خدای جنگ دو، دشمنان خدای جنگ خیلی قوی­تر و مسلح­تر بودند، سلاح­ها و تانک­ها و تفنگ­ها قوی­تر بودند. خدای جنگ که قیافه خیلی خطرناکتری پیدا کرده بود توانست همه دشمنان خودش را نابود کند و پیروز میدان جنگ شود. در خدای جنگ سه کار سخت­تر و دشوارتر شد.}

 بچه هیجانش بیشتر شده است و نزدیک است قلبش از دهانش خارج شود. طوری داستان­های خدای جنگ را تعریف می­کند که انگار خودش سازنده فیلم­ها و داستان­هاست. اصلاً انگار خودش خدای جنگ قهرمان داستان­هاست. یا شاید هر لحظه آرزو می­کند که کاش خدای جنگ بود و تمام دشمنانش را از پا در می­آورد. راستی مگر این بچه دشمن دارد؟ و مگر با مفاهیمی مثل جنگ، کشتن، دشمن، خونریزی، مبارزه، پیروزی و....آشنایی دارد؟ او که هنوز ده سالش نشده است، تمام وقتش را تمام عمرش را و تمام فرصت­هایش را صرف دیدن فیلم­های خدای جنگ کرده است. سازندگان فرصت طلب و از خدا بی­خبر این مجموعه ظاهراً حالا حالاها تصمیم دارند این بچه­ها را با خدای جنگ مانوس و محشور نگه دارند.

متاسفانه سازندگان این طور مجموعه­ها که پول­های کلانی هم به جیب می­زنند محبوب خانواده­ها شده­اند بخش عظیمی از سرمایه کشور که از جیب خانواده­ها خارج می­شود صرف خرید این سی دی ­ها می­شود.

اگر مطالعه میدانی جامع و دقیقی انجام شود آنوقت معلوم خواهد شد که چقدر از نیروی­های انسانی و مالی و غیره کشور صرف ساختن این مجموعه­ها می­شود.!!!

بنده مخالف سرگرمی و ایجاد مجموعه­های سرگرم کننده برای بچه­ها نیستم. اما مقایسه اجمالی و مختصربه ما نشان می­دهد که نسبت تماشای این فیلم­ها با مطالعه کتب داستان و شعر و چیستان تقریباً یک به صد است. خانواده­ها حاضر نیستند وقت صرف کنند و بچه­های خود را به شعرخوانی، قصه­خوانی و داستان گویی علاقمند کنند. اما وقتی بچه­ای از پدر یا مادرش فیلم خدای جنگ را مطالبه می­کند والدین برای اینکه از خود رفع مسئولیت کنند و به اصطلاح مشغول کارهای بزرگ و مهم خویش شوند فوراً  با خواسته بچه­ها موافقت می­کنند.

بچه­های از خدا خواسته از این خلاء موجود سوءاستفاده کرده ساعتها مشغول تماشای این برنامه­های بی محتوا، خطرناک، آزاردهنده و منحرف کننده می­شوند. نتیجه اخلاقی کار معلوم است. خشونت در بین بچه­ها ترویج می­یابد. همه ما با این وضع کم و بیش آشنائیم. و خودمان هم در خانواده خویش با این مساله دست به گریبان هستیم.

چنانچه وضعیت با همین منوال به پیش رود علاوه بر اینکه آمار مطالعه و پژوهش و تحقیق در میان همه اقشار جامعه رو به کاستی خواهد نهاد، به تدریج شاهد بروز مشکلات عدیده اجتماعی و نیز خشونت­ها، بزهکاری­ها، دروغ­ها و بی­رحمی­ها خواهیم شد.

چنانچه سه دهه قبل کشور را با اکنون مقایسه کنیم به راحتی متوجه تغییرات محسوس گفته شده خواهیم شد. فیلم­ها و کارتون­های سرگرم کننده سه دهه پیش علاوه بر اینکه از لحاظ کمیت خیلی کم و تقریباً انگشت شمار بودند از لحاظ کیفیت و محتوا نیز قابل مقایسه با فیلم­ها و سی­دی­های امروز نبودند. برنامه کودک از ساعت 5تا5/5عصر هر روز و روزهای جمعه از ساعت 2تا4بعدازظهر پخش می­شد و تقریباً در ساعات دیگر روز، برنامه دیگری مختص کودکان پخش نمی­شد. اما اکنون با تولد شوم ماهواره شبکه­های رنگانگ بی­شماری اختصاصاً برنامه­های بی­محتوا و بی­ارزش کودک پخش می­کنند. بعضی از این شبکه­های بدترکیب 24ساعت شبانه روز را به برنامه­های نازل کودک اختصاص داده­اند. کودکان معصوم و بی­خبر ما نیز ساعتها پشت این جعبه سرتاسر جادو میخکوب ­شده و برنامه­هایی مثل بتمن، خدای جنگ، لاک پشت­های نینجا و غیره را تعقیب می­کنند.

واقعیت اینست که چند سال اخیر که رسانه­های صوتی و تصویری و شبکه­های مجازی و امکانات ارتباطات غیرواقعی و نوعاً اغوا کننده و سرگرم کننده اقشار بسیاری از جوامع و نیز جهان خاکی را تسخیر نموده و اکثر اوقات مفید و سازنده مردم صرف تماشا و پیگیری و سپس تعریف و توصیف و التذاذ وابتهاج و بعضاً تنفر و انزجار برنامه­های ساخته و پرداخته در این بسته­ها، شبکه­ها، ماهواره­ها، چت­ها، وبلاگ­ها و ایمیل­ها گردیده است. حال آنکه حداقل آنست که شبکه­های اینترنتی که در یکی دو دهه اخیر اختراع و به نوع بشر ارزانی شده است حاوی امکانات فوق العاده و مفیدی است که انسانها می­توانند از آن بهره ببرند و مقاصد ومنویات علمی و فرهنگی و پژوهشی و خدمت رسانی خویش را به وسیله آنها به پیش ببرند. گو اینکه عده قلیلی از فرهیختگان و پژوهشگران و اندیشمندان همین کار را می­کنند و از این طریق خدمات شایسته­ای به نوع بشر می­نمایند، اما مقایسه این خدمت رسانی­ها و استفاده­های مفید با بازی­ها و سرگرمی­ها و اذیت و آزارها و مزاحمت­ها و ریش خندها و تمسخرها شاید یک به میلیون باشد.

وقتی نهادهای مسئول دولتی و نیز سازمانهای غیردولتی و ان جی یوها شدیداً سرگرم اموری هستندکه ذاتاً ارتباطی به آنها ندارد. وقتی هیچ موسسه و یا نهاد رسمی و غیررسمی دولتی و غیردولتی به این مهم نمی­پردازد. وقتی آمار مطالعه که رسماً از سوی ارگانها و نهادهای متولی منتشر می­شود وحشت­آور و ناامید کننده است. وقتی تیراژ کتابها نهایتاً هزار جلد است و به چاپ دوم و سوم نمی­رسد. وقتی دانشگاه­ها که مرکز علم و پژوهش و پرسش و جستجو هستند به سطح بسیار نازل و ناامید کننده­ای تنزل پیدا کرده­اند. وقتی نشست­ها و میهمانی­ها به دیدن فیلم-های مستهجن و غیراخلاقی خلاصه شده است. وقتی ایرانی­ها شعر گریز شده­اند. وقتی شاهنامه از طاقچه برداشته شده و به جای آن دکورهای غربی جایگزین شده­اند. وقتی اعتراض می­کنی که چرا فلان آقای تحصیل کرده مطالعه نمی­کند با ناراحتی و طمطراق روبه رو می­شوی. وقتی بچه­ها سلوک غیرفرهنگی والدین خود را مشاهده می­کنند و آن را یاد می­گیرند. وقتی مدارس به اموری غیرفرهنگی مشغولند. وقتی ایرانی­ها به سفر و مسافرت و لباس و هزینه­های غیرفرهنگی خیلی بیشتر اهمیت می­دهند. وقتی همه ما ایرانی­ها فریاد و امان سر می­دهیم که کتاب گران است و قدرت خرید آن را نداریم. وقتی سریالهای خانوادگی در تیراژ چند میلیونی منتشر و در اختیار خانواده­ها قرار می­گیرند و همه بی­صبرانه منتظرند که سی دی جدید سریال شاهگوش برسد و آن را با حرص و ولع تماشا کنند. وقتی در خانه­های ما حداقل یک فرهنگ لغت فارسی وجود ندارد تا چه برسد به فرهنگهای انگلیسی، عربی، فرانسه و روسی و غیره. وقتی همه ما ایرانی­ها خود را علامه دهر می­دانیم و از هر دری صحبت می­کنیم چنانچه صحبت از علمی بشود همگی بیان می­داریم که در آن علم سرآمد هستیم. ولی آمار مطالعه ما شش ثانیه در شبانه روز است.

باید منتظر همین نتیجه هم باشیم. باید ببینیم که بچه­های ما شبانه روز خود را صرف دیدن فیلم­های بسیار بی­ارزش و خطرناک و منحرف کننده می­کنند.

حال که فهمیدیم جریان از چه قرار است. حال که متوجه خطرات موجود شدیم سوال اینست که پس راه حل چیست و چه باید کرد؟ شاید در بادی امر جواب این باشد که نمی­توانیم کاری از پیش ببریم. ما که نه بودجه لازم را در اختیار داریم و نه نهادهای متولی و موثر حرف­مان را می­شنوند. ما در برابر این سیل خروشان و جوشان که هر لحظه بیشتر می­شود و هر لحظه بزرگتر می­نماید چه کار می­توانیم بکنیم؟ جواب اینست که درست است که تمام قوا و نیروها و نهادها و بودجه­ها و انرژی­ها دست به دست هم داده­اند و برنامه­ها و اهداف خود را به پیش می­برند اما در هر صورت هرکس وظیفه­ای دارد. هرکس رسالتی دارد. فیلم­ها، سریال­ها، کانال­هاو شبکه­ها کار خود و وظیفه خود را انجام می­دهند ما هم نباید غافل باشیم و دست از کار بکشیم. ما با روش روشن­گری با روش بیرون کردن یا هشدار دادن با تنبیه با فریاد و با توجیه کردن گروه­های کوچک خانواده­ها می­توانیم جلوی این جریان را سد کنیم. از بزرگتر شدن این سیل خطرناک جلوگیری کنیم. کافی است تا در خانواده­ای می­نشینیم صحبت را به این سمت و سو بکشانیم، وقتی تلویزیون و سی دی را روشن می­کنند به روشن­گری بپردازیم با توضیح خطرات در کمین خانواده­ها آنها را از تماشای این برنامه­ها و فیلم­ها برحذر داریم.

ما نمی­توانیم ساکت و ساکن و خنثی باشیم. نمی­توانیم بگوئیم انحرافات جامعه به ما ارتباطی ندارد. نمی­توانیم بی­خیال از کنار قضایا بگذریم. باید روش صحیح و درست را به خانواده­ها یاد بدهیم. می­توانیم انگیزه­های لازم را در درون خانواده­ها برای تغییر مسیر ایجاد کنیم. می­توانیم در مزایای مطالعه و آموزش حرف بزنیم. می­توانیم در این باره فیلم بسازیم. می­توانیم مقاله بنویسیم و نتیجه تحقیقات علمی را در آن مقاله به اثبات برسانیم. ده­ها راه و روش وجود دارد که ما می­توانیم جلوی رشد این خطرات را بگیریم. کافی است به قضیه اهمیت بدهیم و فکر خود را در این سمت و سو پرورش دهیم. چطور ممکن است آنها بتوانند با تمام قوا پیش بروند و در کارشان موفق شوند و ما ناکام بمانیم؟ هرکس به سهم خود وظیفه دارد این امر را رسالتی خطیر بداند. همه باید بدانند که جامعه به این روشن­گری­ها نیاز دارد. همانطوریکه خانواده­ها ساعتها دور هم می­نشینند و این فیلم­های بی­محتوا و بی ارزش را می­بینند و به زعم خود از آنها لذت می­برند، چنانچه خطرات این­ برنامه­ها برایشان ثابت شود از آن دست خواهند کشید و به برنامه­های مفید روی خواهند آورد. پس بر هر مطلع  دلسوزی واجب است که تا جایی که می­تواند به انجام وظیفه در این باره اقدام کند درست است که در مقایسه با حجم کارها و نیروها و شبکه­ها و امکانات موجود توان ما بسیار کم و کوچک است اما درهرحال ما وظیفه داریم برای اعتلای نیروی مثبت در مقابل نیروهای منفی بایستیم. 

مطمئناً جریان رشد یافته منفی به این فیلم­ها بسنده نخواهد کرد و هر روز کارش را توسعه بیشتری خواهد داد. با رشد تصاعدی و دهشت­آور رسانه­های سمعی و بصری و مجازی قطعاً قطار و آهنگ رشد منفی سرعت بیشتری خواهد گرفت. در این میان آگاهان جامعه نمی­توانند دست روی دست بگذارند و دم نزنند. هرچند ما شاهد رشد و شکوفایی جریان مثبت در جامعه هم هستیم. اما این کافی نیست.

می توان با تیزبینی راهکارهای عملی و عملیاتی زیادی را ایجاد کرد و جلوی رشد نیروی منفی را سد نمود. بازی (( خدای جنگ)) نمونه­­ی کوچکی است از خروارها نیروی مخرب و خانمان­سوز که در این مقال کوتاه به آن پرداختیم. به طور حتم این آهنگ به قدری سریع رشد می­نماید که همین هنگام که مشغول مطالعه این وجیزه هستیم فیلم­ها و بازی­های زیادی چونان قارچ تولید می­شوند و خود را به بچه­های ما تحمیل می­کنند. بچه­ها موجودات معصومی هستند که هر خوراکی را که ما ارائه دهیم خواهند خورد. یادمان باشد و مراقب باشیم خوراکی را به آنها بخورانیم که سرطا­ن­زا  نباشد.

                                                                                            31/6/93

                                                                                     نورعلی افشار

  • نورعلی افشار

مش مهرعلی

هنوز هم همان چرخ ساده و قدیمی را دارد. باروکش قرمز و مخزنی کهنه و چرخان که فالوده اش را هر صبح درون آن می ریزد و تا شب به تناوب در اطراف و اکناف شهر می ایستد و فالوده شیرازی بسیار خوش مزه اش را برای فروش عرضه می کند. مش مهرعلی  الان 80 ساله می نماید با قدی کوتاه، موهای نه کاملاً سفید و برفی و نه کاملاَ جوگندمی، با لباسی همیشگی و با صورتی نه کاملاً اخم کرده و نه کاملاَ بشاش. سلام و علیک را عادت دارد کوتاه و مختصر انجام می دهد. خیلی احوال پرسی نمی کند. گاهی سوالی کوتاه می پرسد ولی زود از کنار قضیه می گذرد. سالهاست که این چرخ و تشکیلاتش رفیق و مونس و همدم اوست. خیلی از دوستانش رفته اند و دیگر در این کره ی خاکی نیستند. خیلی ها خانه نشین شده اند و از خانه بیرون نمی آیند. خیلی ها گوشه­ی دنجی در میدان ها و محله ها پیدا کرده اند و با دوستان خود به بازی دوز و این طور چیز­ها مشغولند. اما این مش مهرعلی است که همچنان نان آور خانه است. از شغلش ارتزاق می کند. از کد یمین و عرق جبین خودش روزگار سپری می کند. یادش بخیر آن قدیم ها وقتی بچه بودیم از مش مهرعلی در تابستان فالوده می خریدیم و می خوردیم و در زمستان باقالی که رویش نمک و ادویه می پاشید و به ما می داد. هر ظرفش 5 ریال. اکثر بچه ها که از مدرسه تعطیل می شدند مشتری مش مهرعلی بودند. گاهی سرش خیلی شلوغ می شد و حسابش از دستش خارج می شد. اما آن موقع ها هم خیلی حوصله داشت. و همه را از خودش راضی نگه می داشت. هشتگرد آن موقع خیلی باصفا بود. یکدلی و یک رنگی خیلی زیاد بود. ما بچه ها بی خبر از قیل و قال زمانه و بدور از هرگونه مسولیت فقط مدرسه را می شناختیم و بازی را. و خوراکی که آن موقع فالوده و باقالی مش مهرعلی حرف اول را می زد. غروب ها که بیرون می آمدیم سر و کله مش مهرعلی پیدا می شد. دست به جیب می بردیم و از آن فالوده اش می خوردیم و دلی از عزا در می آوردیم. بعضی وقتها هم در زمین فوتبال که سرمان به بازی در خاک و خُل گرم بودو تشنه و عرق ریزان به طرف خانه می آمدیم این مش مهرعلی بود که به دادمان می رسید و از آن صندوقچه اش خنکمان می کرد. حالا دیگر مش مهرعلی پیر شده و ما به میانه راه رسیده ایم. حالا دیگر خوردن آن فالوده ما را خوشحال نمی کند. حالا دیگر خیلی کم می بینم که بچه های قد و نیم قد دورش حلقه بزنند و داد بزنند « مش مهرعلی فالوده می خواهم» حالا دیگر اینقدر امکانات جور واجور سرازیر شده است که کمتر کسی یاد فالوده­ی مش مهرعلی می افتد. این مش مهرعلی است که همچنان چرخش را در شهر می چرخاند و روزی اش را از این راه از خدا می گیرد. بچه­های امروز سرشان به خیلی چیزها گرم است. گوشی به دست از خیابانها رد می شوند.و متوجه اطراف خود نیستند. جوک های اینترنتی برای همدیگر می خوانند. زمین فوتبالی را نمی بینم که بچه ها در آن سرگرم باشند و توپ به هوا پرتاب کنند.

اما مش مهرعلی 80 ساله باز هم فالوده اش را هر روز صبح درست می کند و امیدوار است که آن را خواهد فروخت و عجبا که می فروشد و نان خانواده اش را از همین جا در می آورد. راستی مش مهرعلی ما پس چه وقت بازنشسته خواهد شد؟ چه وقت دست خانمش را گرفته و به سفری چند روزه خواهد رفت؟ کدام تامین اجتماعی توانسته است به رفاه او بیاندیشد؟

                                                                                               3/3/93

                                                                                       نورعلی افشار

  • نورعلی افشار